ترامپ، ایالات متحده و سازمان‎های بین المللی

مرتضی بنانژاد / کارشناس ارشد مطالعات آمریکا

ایالات متحده آمریکا پس از جنگ دوم جهانی تلاش کرده است که به نظم سازی مد نظر خویش در عرصه بین المللی بپردازد در همین راستا پیشگام در ایجاد سازمان‌ها و نهادهای بین المللی گردید. در عرصه امنیتی ناتو در عرصه اقتصادی نهادهای مانند بانک جهانی ، صندوق بین الللی پول و سازمان تجارت جهانی از این سازمان‌ها می‌باشند و این روند تا کنون ادامه داشته است به همین دلیل و در نگاه اول انتظار می‌رود که آمریکا بیش از هرکشوری دیگری به نهادها و سازمان‌های که خود پیشگام ایجاد آنها بوده متعهد و پایبند باشد در این خصوص شایان ذکر است که به‌طور کلی بعد از فروپاشی نظام دو قطبی، دو دیدگاه در این زمینه در محافل قدرت آمریکایی مطرح بوده؛ یک دیدگاه معتقد است که آمریکا با هدف آن که قدرت برتر بین المللی بماند ضرورتی ندارد چندان پایبند به تعهدات و مقررات بین المللی باشد.

این دیدگاه اعتقاد دارد که اگر ایالات متحده خود رادرگیر قواعد ومقررات بین المللی کند و برای حفظ سازمان‌ها و نهادهای بین المللی بیش از حد هزینه کند اولا باعث می‌شود آمریکا هزینه های زیادی را تقبل کند و از رقبای خود عقب بماند. ثانیا در این شرایط که آمریکا هزینه زیادی پرداخت کند و رقبای آمریکا هزینه ای نمی پردازند این وضعیت در میان مدت وبلند مدت به نفع آمریکا نخواهد بود(دونالد ترامپ به هنگام امضا فرمان اجرایی خروج از سازمان بهداشت جهانی به پرداخت هزینه گزاف توسط آمریکا برای بودجه این سازمان و پرداخت هزینه ای کم ونازل توسط چین به سازمان مذکور اشاره کرد وشایان ذکر است که چین در حال حاضر قویترین رقیب ایالات متحده میباشد)لذا این دیدگاه معتقد است از سازمان و نهادهای بین المللی باید تا جایی دنباله روی کرد که برتری و افزایش قدرت آمریکا را با محدودیت مواجه نکند جمهوری خواهان همواره چنین دیدگاهی داشته اند آنها باورشان این است که اگر آمریکا بتواند قدرت برتر بین المللی باقی بماند در آن صورت می‌تواند سازمان‌ها و نهاد های بین المللی را حفظ کند و اما دیدگاه دوم معتقد است که آمریکا زمانی می‌تواند برتری خود راحفط کند که هزینه کمتری بدهد و این هزینه در سایه تبعیت از نهادها و سازمان‌های بین المللی است به این مفهوم که وقتی آمریکا وارد سازمانی می‌شود. به این معنی است که تمام هزینه هارا برای ماموریت های آن سازمان آمریکا پرداخت نخواهد کرد و دیگر دولت ها نیز مشارکت خواهند داشت. به اعتقاد این دیدگاه تبعیت از سازمان‌ها بین المللی باعث مشروعیت و مقبولیت قدرت ایالات متحده می‌گردد ودیگران به قدرت این کشور احترام می‌گذارند و باعث مشروعیت سیاست‌های آمریکا خواهد شد.

این دیدگاه که مورد حمایت حزب دموکرات میباشد باور دارد که اگر چه ایالات متحده در ابتدا با برخی محدودیت‌ها در تبعیت از سازمان‌ها ی بین الللی روبرو می‌شود اما در نهایت این تبعیت به ارتقا برتری و حفظ رهبری ایالات متحده در سطح جهانی و نظام بین المللی کمک شایانی خواهد کرد. اگر چه دونالد ترامپ چهل و هفتمین رئیس جمهور آمریکا ازحزب جمهوری خواه است و نسبت به سازمان ها و نهادهای بین اللملی بدبین است و آنها را باعث افول قدرت آمریکا تلقی می‌کند اما نسبت به جمهوری‎خواهان دیدگاه رادیکال تری هم دارد. مثلا در دولت بوش پسر دولت آمریکا از برخی توافقات تسلیحاتی با روسیه خارج شدیا نسبت به پیمان کیوتو ملاحظاتی داشت اما تلاشی در جهت تضعیف پیمان ناتو انجام نداد لذا نگاه دولت ترامپ به سازمان‌ها بین المللی بسیار بدبینانه و افراطی است.

در دولت دوم ترامپ محوریت سیاست خارجی آمریکا در قبال نهادهای بین المللی همانند دولت اول او می‎باشد این سیاست بیش از همه بر سه انگاره منافع اقتصادی،تجدید نظر در اتحادهای سنتی و مخالفت با چند جانبه گرایی مبتنی است. سیاست خارجی دولت ترامپ را نمیتوان از منافع اقتصادی ایالات متحده جدا دانست از این منظر اگر آمریکا از همکاری‌های بین المللی سود زیادی نبرد دلیلی بر ادامه با سازمان های مذکور نیر وجود نخواهد داشت در نتیجه این رویکرد تعهد آمریکا به اتحاد های سنتی و نهادهای چند جانبه مورد تردید قرار گرفته و باعث تنش‌های شدید و کاهش اتحاد بین آمریکا و شرکای سابق او خواهد شد. چنانچه در حال حاضر متحدان اروپایی آمریکا بیش از همه نگران امنیت اروپا، قدرت گیری راست گرایان افراطی در سراسر این قاره، جنگ تجاری فرا آتلانتیک و تضعیف چند جانبه گرایی هستند. در واقع سیاست خارجی دولت جدید آمریکا همانند دولت اول ترامپ از چند جانبه گرایی لیبرال به یکجانبه گرایی رئالیسم تغیر مسیر داده است و این مسله باعث می‌شود معیارهای گذشته در نگرش آمریکا به سیاست بین‌الملل تغییر پیدا کند وجایگاه هم پیمانان آمریکا در سبد همگرایی امنیتی و اقتصادی این کشور کاهش یابد درواقع نگرش دولت جدید آمریکا به حقوق بین الملل نوعی حاکمیت گرایی نوین یا new sovereigntism میباشد که به موجب آن معاهدات بین المللی اقتدار زیادی را به کشورها و سازمان‌های بین‌المللی اعطا می‌کند اقتداری که باید در انحصار نهادها ی سیاسی داخلی باشد حتی اگر این معاهدات دارای منافع قابل توجه ای برای تمامی طرفین باشد نگرش مذکور براین فرض نادرست بنا شده که حقوق بین اللل در تقابل با حاکمیت دولت ها است در حالی که کاملا برعکس است و حقوق بین الملل در واقع درصدد حفاظت از منافع جمعی دولت‌ها از طریق همکاری است.

تصمیم چهل و هفتمین رئیس جمهور آمریکا برای خارج کردن این کشور از نهاد ها و سازمان‌های بین المللی نگرانی های جدی را رقم زده حتی در میان متحدین این کشور و این اقدام دونالد ترامپ ضربه ای مهلک است به سیستمی که توسط تمامی روسای جمهور بیش از او از زمان هری ترومن ایجاد و حفظ شده است. دونالد ترامپ پا را فراتر نهاده و ادعاهای علیه تمامیت ارضی دیگر کشورها مطرح نموده که تماما مغایر منشور سازمان ملل متحد و حقوق بین الملل می‎باشد در واقع او اعتقادی به نهادها ،قواعدو هنجارهای بین‌المللی ندارد وابایی هم از بیان این نکته ندارد، بهرحال در یک جمع بندی می‌توان گفت در نگاه هر دو حزب‌ اصلی آمریکا حفط رهبری وجایگاه آمریکا در سطح جهانی بسیار مهم است آما یک دیدگاه معتقد است سازمان‌ها و نهادها مانع از این کار خواهد شد و دیدگاه دیگر برعکس براین باور است که تبعیت از سازمانها و نهادها بین المللی باعث مشروعیت تصمیمات آمریکا و تقویت جایگاه این کشور در نظام بین‌الملل می‌شود دموکرات‌ها اعتقاد دارند چند جانبه گرایی کاهش هزینه‌ های آمریکا را به دنبال دارد اما جمهوری‎خواهان براین باورند چند جانبه گرایی هرجا امکان دارد مورد قبول است و هرجا امکان نداشته‌باشد آمریکا به تنهایی عمل می‌کند. جمله معروف دونالد رامسفلد وزیر دفاع کابینه جرارد فورد و کابینه جرج واکر بوش (بوش پسر) در این زمینه قابل توجه است که یک جانبه گرایی هرجا لازم ،چند جانبه گرایی هرجا ممکن ، اما اکنون دونالد ترامپ رادیکال تر عمل کرده و عملا چند جانبه گرایی را ذیل یکجانبه گرایی آمریکا تصور میکند و متحدین سنتی آمریکا هم باید قرائت او رابپذیرند تا چند جانبه گرایی معنی پیدا کند (ازدیدگاه او)درواقع برای او یکجانبه گرایی معنی و مفهوم دارد.

اقتصاد و فناوری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *