پدرام جهانشاهی پژوهشگر مسائل بین الملل
سینما به مثابه ابزار دیپلماسی
دیپلماسی در معنای سنتی خود همواره به هنر مذاکره، گفتوگو و تعامل میان دولتها برای تأمین منافع ملی تعبیر شده است. اما در دنیای معاصر، دیپلماسی از قالبهای رسمی خارج شده و به اشکال نرمتر و غیررسمیتر نیز گسترش یافته است. یکی از مهمترین ابزارهای این دیپلماسی نوین، فرهنگ و هنر است. هنر میتواند مرزهای زبانی و سیاسی را بشکند و بستری برای گفتوگوی ملل مختلف فراهم آورد. در این میان، سینما به عنوان یکی از تأثیرگذارترین رسانههای هنری قرن بیستم و بیستویکم، نقشی انکارناپذیر در شکلدهی به افکار عمومی و در نتیجه سیاست خارجی کشورها ایفا میکند.
سینما نهتنها صنعتی اقتصادی است، بلکه به عنوان ابزاری از قدرت نرم، قابلیت بازنمایی فرهنگ، هویت و ارزشهای ملی را دارد.
هنگامی که فیلمی در جشنوارهای بینالمللی به نمایش درمیآید، یا در سینماهای جهان پخش میشود، چیزی فراتر از داستان و سرگرمی منتقل میکند؛ تصویری از جامعه، تاریخ، سبک زندگی و حتی سیاستهای آن کشور به تماشاگران ارائه میشود. از این منظر، سینما میتواند ابزاری برای دیپلماسی عمومی باشد؛ دیپلماسیای که نه از طریق دولتها بلکه از طریق مردم، هنرمندان و محصولات فرهنگی اعمال میشود.
جوزف نای، نظریهپرداز آمریکایی، در دهه ۱۹۹۰ مفهوم «قدرت نرم» را مطرح کرد. او معتقد بود که قدرت یک کشور تنها به ابزارهای نظامی و اقتصادی وابسته نیست، بلکه جذابیت فرهنگی و توانایی تاثیرگذاری بر ارزشها و ترجیحات دیگران نیز بخش مهمی از قدرت محسوب میشود. دیپلماسی فرهنگی در همین راستا به کار گرفته میشود: انتقال ارزشها، هنجارها و سبک زندگی از طریق فرهنگ و هنر برای کسب نفوذ جهانی.
سینما یکی از کارآمدترین ابزارهای دیپلماسی فرهنگی است. چراکه فیلمها میتوانند به راحتی احساسات مخاطب را برانگیزند، مفاهیم پیچیده را ساده کنند و در ذهن تماشاگر ماندگار شوند. به همین دلیل، کشورها بهویژه از نیمه دوم قرن بیستم به شکل جدیتری به استفاده از سینما در خدمت سیاست خارجی خود روی آوردند.
فیلمهای سینمایی نه تنها یک محصول سرگرمی، بلکه نوعی روایتسازی از واقعیت هستند. این روایتها میتوانند چهرهای مطلوب یا نامطلوب از یک کشور ارائه دهند. در جنگ سرد، هالیوود نقش پررنگی در تبلیغ سبک زندگی آمریکایی و ارزشهای لیبرال ایفا کرد؛ در حالی که شوروی از سینما برای تبلیغ ایدئولوژی سوسیالیستی بهره برد.
از این منظر، سینما همانند ابزاری استراتژیک در جنگ روایتها عمل میکند. وقتی کشوری بتواند با آثار سینمایی خود بهطور مثبت بر ادراک عمومی جهانیان تأثیر بگذارد، درواقع بخشی از مسیر دیپلماسیاش را بدون مذاکره سیاسی مستقیم طی کرده است.
از دهه ۱۹۴۰ به بعد، هالیوود به تدریج به ابزار فرهنگی ایالات متحده در نبرد نرم با اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد. فیلمهایی که زندگی آمریکایی را به عنوان الگویی از آزادی، رفاه و شادی نشان میدادند، در واقع روایتی فرهنگی از برتری نظام سرمایهداری و لیبرالیسم بودند. دولت آمریکا نیز بهطور پنهان و آشکار از این روند حمایت کرد.
به عنوان نمونه، فیلمهای ژانر وسترن و فیلمهای قهرمانانه هالیوودی، تصویری از آمریکایی مقتدر، آزادیخواه و پیشرفته در ذهن میلیونها نفر در سراسر جهان ساختند. این تصویرسازی بخش مهمی از استراتژی دیپلماسی عمومی آمریکا بود که تا امروز نیز ادامه دارد.
در سوی مقابل، اتحاد جماهیر شوروی از سینما برای تبلیغ ارزشهای سوسیالیستی استفاده کرد. فیلمهای تاریخی و حماسی شوروی، تلاش داشتند ایدئولوژی کمونیسم و وحدت طبقاتی را به نمایش بگذارند. سینمای شوروی اگرچه از نظر زیباییشناسی و تکنیکهای فیلمسازی اهمیت داشت، اما به دلیل رویکرد شدیداً تبلیغاتی، کمتر توانست در عرصه جهانی به محبوبیت گسترده دست یابد.
هالیوود هنوز هم بهعنوان بزرگترین مرکز تولید فیلم در جهان، نقش تعیینکنندهای در دیپلماسی عمومی آمریکا دارد. فیلمهای آمریکایی، حتی بدون پیامهای سیاسی آشکار، سبک زندگی، ارزشها و زبان انگلیسی را به سراسر دنیا صادر میکنند. این روند، تأثیر مستقیمی بر جذابیت فرهنگی ایالات متحده دارد و در بسیاری از موارد، تصویر مطلوبی از این کشور در اذهان عمومی ایجاد میکند.
فرانسه نیز با تأکید بر زبان و فرهنگ خود، سینما را به عنوان ابزار دیپلماسی فرهنگی بهکار گرفته است. جشنواره کن به یکی از مهمترین بسترهای دیپلماسی سینمایی فرانسه تبدیل شده و پاریس از طریق حمایت از فیلمسازان کشورهای مختلف، جایگاه ویژهای در عرصه فرهنگی جهانی پیدا کرده است.
شاید یکی از موفقترین نمونههای دیپلماسی سینمایی و فرهنگی در دهههای اخیر، کرهجنوبی باشد. این کشور با حمایت گسترده دولتی از صنعت سرگرمی، توانست موج فرهنگی «هالیو» را ایجاد کند. فیلمهای کرهای، سریالها و موسیقی کیپاپ، امروزه نه تنها در آسیا بلکه در اروپا و آمریکا نیز محبوبیت فراوانی یافتهاند. موفقیت فیلم «انگل» (Parasite) در اسکار ۲۰۲۰ نقطه اوج این سیاست فرهنگی بود که وجهه جهانی کرهجنوبی را به شدت ارتقا داد.
سینمای ایران در سه دهه اخیر توانسته است در عرصه جهانی بدرخشد. آثار کارگردانانی چون عباس کیارستمی، اصغر فرهادی و جعفر پناهی در جشنوارههای معتبر بینالمللی جوایز مهمی دریافت کردهاند. این موفقیتها علاوه بر وجهه هنری، کارکردی دیپلماتیک نیز داشته و توانسته است تصویری متفاوت و انسانیتر از ایران به جهان ارائه کند؛ تصویری که گاه در تضاد با روایتهای رسانههای غربی است
فیلمها میتوانند تأثیراتی عمیقتر از رسانههای خبری یا حتی سخنرانیهای رسمی بر مخاطبان داشته باشند. چراکه سینما با احساسات و عواطف انسانها ارتباط برقرار میکند. هنگامی که یک فیلم تصویری مثبت از فرهنگ، تاریخ یا مردم یک کشور ارائه میدهد، مخاطب ناخودآگاه حس نزدیکی و همدلی با آن ملت پیدا میکند.
این روند به ایجاد چیزی به نام «برند ملی» کمک میکند. برند ملی یا Nation Branding به معنای مجموعه تصاویری است که در ذهن جهانیان از یک کشور شکل میگیرد. برای مثال، ژاپن علاوه بر فناوری و اقتصاد، به واسطه سینما و انیمههایش نیز برندی فرهنگی در جهان ساخته است.
با وجود کارکرد مثبت سینما در دیپلماسی، نباید از چالشهای آن غافل شد. برخی کشورها به دلیل استفاده افراطی از سینما به عنوان ابزار تبلیغاتی، اعتبار هنری خود را از دست دادهاند. همچنین برداشتهای فرهنگی متفاوت میتواند پیامهای یک فیلم را تغییر دهد. فیلمی که در یک کشور مثبت تلقی میشود، ممکن است در کشوری دیگر موجب سوءتفاهم یا حتی واکنش منفی شود.
سینما در جهان امروز فراتر از یک هنر یا صنعت، به ابزار دیپلماسی و قدرت نرم تبدیل شده است. کشورهایی که توانستهاند با بهرهگیری هوشمندانه از سینما، فرهنگ و ارزشهای خود را در سطح جهانی معرفی کنند، در واقع بخش مهمی از اهداف دیپلماسی عمومی خود را تحقق بخشیدهاند.
هالیوود، سینمای فرانسه، موج کرهای و سینمای ایران هر یک نمونههایی از این روند هستند. در آینده، با گسترش پلتفرمهای دیجیتال و شبکههای پخش آنلاین، اهمیت سینما در دیپلماسی حتی بیشتر نیز خواهد شد. به عبارت دیگر، در دنیایی که مرزهای جغرافیایی کمرنگتر میشود، سینما میتواند زبان مشترک ملتها در عرصه روابط بینالملل باشد.