معرفی کتاب داستان من (استیون جرارد)/ ۱۸ شهریور ۱۴۰۳

روزنوشت های بازاریابی/ قسمت دوم
فرامرز حیدری : (کارشناسی ارشد کسب و کار گرایش بازاریابی)

امروز شنبه اول هفته را با کتابی از زندگی نامه استیون جرارد اسطوره ی لیورپول شروع میکنیم …

استیون جرارد در کتاب داستان من، به روایت دوران حضور طولانی‌اش در لیورپول می‌پردازد و اتفاقات تلخ و شیرین و قهرمانی‌ها و شکست‌هایش را در این باشگاه مرور می‌کند. جرارد که یکی از وفادارترین و بهترین بازیکنان تاریخ باشگاه است، از این می‌گوید که چطور به رویایش رسید و وارد لیورپول شد، چه افتخاراتی را در آنجا به دست آورد و با چه حسرت‌هایی آنجا را ترک کرد. اثر حاضر با تحسین منتقدان روبه‌رو شده و توانسته نامزد جایزه‌ی کتاب کراس بریتانیا شود.
درباره‌ی کتاب داستان من
۲۹ نوامبر سال ۱۹۹۸. بازی لیورپول و بلکبرن. در آخرین تعویض این بازی، جوانی ۱۸ ساله پا به زمین می‌گذارد. این اولین بازی فصلش برای لیورپول است. او پیش‌تر نزدیک به ۹ سال در تیم جوانان باشگاه بازی کرده و حالا برای اولین بار به تیم بزرگسالان اضافه شده است. به‌عبارت‌دیگر، تمام عمرش را در لیورپول بوده و فرزند آنجاست. این بازیکن استیون جرارد (Steven Gerrard) نام دارد. کسی که از کودکی رویای بازی در مرسی ساید را داشت و می‌خواست با باشگاه محبوبش به تمام افتخارات ممکن برسد؛ که شاید مهم‌ترین آن‌ها، قهرمانی در لیگ برتر بود. افتخاری که لیورپول سال‌ها آن را به دست نیاورده بود جرارد با مصدومیت جیمی ردنپ جای او را گرفت و در آن فصل در سیزده بازی حضور یافت. همین تعداد کافی بود تا مربیان را مجاب کند که استعداد درخشانی دارد. او در فصل بعد به یک بازیکن ثابت تبدیل شد و به این صورت به‌عنوان یکی از ارکان تیمش به‌شمار می‌رفت. اما از شروع هزاره‌ی جدید بود که جرارد توانایی‌اش را در بازی و رهبری تیم نشان داد. آن‌ها چند سال بعد با مربی‌گری رافا بنیتز به فینال لیگ قهرمانان اروپا رسیدند و در یک بازی دراماتیک میلان آنچلوتی را شکست دادند. بازی‌ای که در نیمه‌ی اول سه صفر باخته بودند را در نیمه‌ی دوم به تساوی کشاندند و درنهایت در پنالتی‌ها بازی را بردند. فینالی که از آن به معجزه‌ی استانبول یاد می‌کنند. جرارد مسیر ترقی‌اش با لیورپول را خیلی سریع طی کرد، کاپیتان تیم شد و با آن‌ها به چند جام دیگر هم رسید. اما رویای کودکی او، یعنی قهرمانی در لیگ برترِ جزیره همچنان محقق نشده بود. جرارد در کتاب داستان من (My Story) دوران باشکوه و پرافتخارش در لیورپول را شرح می‌دهند و آن را مرور می‌کند. او از قهرمانی و شکست‌هایش می‌گوید و لحظات تلخ و شیرینی را که در این باشگاه بزرگ داشته توضیح می‌دهد.

استیون جرارد از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۱۵ در لیورپول بود و در حدود ۷۰۰ بازی برای باشگاهش انجام داد. به همین خاطر او را یکی از وفادارترین بازیکنان لیورپول می‌دانند و تعصبش را می‌ستایند. در دوران او، لیورپول دو بار به فینال لیگ قهرمانان رسید و یک‌بار قهرمان شد. یک‌بار عنوان برنده‌ی جام یوفا را از آنِ خود کرد، دو بار اف‌ای‌کاپ و سه بار هم جام اتحادیه‌ی فوتبال انگلستان را به دست آورد. جرارد به‌صورت فردی هم افتخارات زیادی کسب کرده است؛ برای مثال یک بار بازیکن سال یوفا و بازیکن جوان سال انگلستان شد. ضمن اینکه بارها طرفداران لیورپول او را به‌عنوان بهترین بازیکن فصلشان انتخاب کردند
اما این دوره با تمام شکوهش، همیشه خوشایند جرارد نبود. احتمالاً تلخ‌ترین و باورنکردنی‌ترین اتفاق برای او، در ۲۷ آوریل ۲۰۱۴ رخ داد. دریکی از بازی‌های آخر فصل، لیورپول صدرنشین به مصاف چلسی رفت. لیورپول پس از ۲۴ سال در آستانه‌ی قهرمانی لیگ قرار داشت. بازی یک بر صفر به نفع چلسی در پیش بود. در نیمه‌ی دوم و در کوران حملات لیورپول برای تساوی، جرارد سر خورد و توپ به مهاجم چلسی رسید و او با فرصت‌طلبی آن را گل کرد. لیورپول با این شکست، سه بازی مانده به پایان فصل قهرمانی را هم باخت و این‌چنین رؤیای طولانی طرفداران بر باد رفت. جرارد پس‌ازآن بازی هرگز خود را نبخشید و از آن به‌عنوان یکی از بدترین روزها و ماه‌های زندگی‌اش یاد می‌کند. او در کتاب داستان من، در مورد همین بازی و احساساتش می‌گوید. جرارد در این اتوبیوگرافی به دوران اوج و افولش می‌پردازد و توضیح می‌دهد که چطور به لیورپول رسید و ظرف مدت کوتاهی به یکی از بزرگ‌ترین بازیکنان باشگاه خود و البته انگلستان تبدیل شد.
این اثر را ماشاالله صفری برای انتشارات گلگشت ترجمه کرده است
نکوداشت‌های کتاب داستان من
کتاب داستان من، شرحی خواندنی از زندگیِ استیون جرارد، فوتبالیست حرفه‌ای محبوب است. (کابر سایت آمازون)
کتاب داستان من، زندگینامه‌ی شگفت‌انگیز استیون جرارد را در برگرفته که سرشار از وفاداری، تعهد و اراده است. (کاربر سایت آمازون)
داستان من روایتی واقعی از پیروزی و شکست است. (کاربر سایت آمازون)
در بخشی از کتاب داستان من می‌خوانیم
نزدیک نیمه شب بود و خانه ساکت. الکس و دخترها خوابیده بودند. ۴۰ ساعت تا بزرگترین بازی زندگی‌ام در لیگ باقی مانده بود و احساس می‌کردم سر و کمرم درد می‌کند. روی کاناپه دراز کشیده بودم، خانه تاریک بود و گوشی موبایلم در نور کم چراغ‌ها می‌درخشید. مُسَکن دیگری خوردم و به ساعت نگاه کردم. دیر وقت بود.
یکی از مشکلات فوتبالیست‌های حرفه‌ای، جدای از حس یک ورزشکار قدرتمند بودن، این است که همیشه درد داریم. کمرمان تیر می‌کشد، زانوهایمان درد دارد، مچ پایمان می‌پیچد. استخوان‌هایمان می‌شکند، عضلاتمان کش می‌آید، رباط پاره می‌کنیم، تاندون‌هایمان کش می‌آید و حداقل در مورد من، شانس آسیب‌های خنده‌دار هم زیاد است. از زمان ۳۰ سالگی، کمتر بازی بوده است که بدون درد یا مشکل وارد زمین شده باشم. به بازی کردن با درد عادت می‌کنیم. اما این‌بار زیادی شدید بود.
اگر بازی بعدیمان به جای چلسی که تعیین کننده سرنوشت قهرمانی بود، با اولدهام اتلتیک در اف‌ای کاپ بازی داشتیم، کاملا مشخص بود که چه تصمیمی می‌گرفتم. بازی نمی‌کردم. در سه روز گذشته از درد و التهاب کمر زجر کشیده بودم. اما ناگهان درد آن‌قدر شدید شد که نمی‌توانستم حرکت کنم یا خم شوم. ساعت‌ها می‌گذشت و بی‌حرکت در یک نقطه می‌ماندم. از شدت درد، حتی نمی‌توانستم خودم را مجبور کنم تا تخت بروم.
سال‌ها بود که مجبور بودم از کمرم مراقبت بیشتری کنم. برای جلوگیری از گرفتکی کمرم مرتب تا ملتون کینس سفر می‌کردم تا متخصصی با روش‌های تزریقی از بدتر شدن آن جلوگیری کند. آن‌قدر درگیر کورس قهرمانی و خوب بازی کردن بودم، که ماه‌ها بود مشکل کمرم را فراموش کرده بودم. اما بدن انسان بی‌رحم است. قسمت پایین ستون فقراتم از درد تیر می‌کشید.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه: لغزش
فصل یکم: بن‌بست
فصل دوم: تغییر فصل‌ها
فصل سوم: شادی‌های ژولیده
فصل چهارم: پیروزی‌ها و مقام‌ها
فصل پنجم: حقایق تلخ
فصل ششم: موج
فصل هفتم: نزدیک شدن
فصل هشتم: لیزخوردن
فصل نهم: انگلستان: امید
فصل دهم: انگلستان: پایان
فصل یازدهم: چرخ‌وفلک
فصل دوازدهم: قراردادها، تصمیمات و چوب گلف شماره هشت
فصل سیزدهم: گل‌های شگفت‌انگیز، مصدومیت‌های غم‌انگیز
فصل چهاردهم: شامپانزه، لگد و نامه
فصل پانزدهم: رویاپردازی
فصل شانزدهم: ترک لیورپول
سپاسگزاری‌ها
تصاویر
و در آخر از شما مخاطب عزیز خواهشمندم نظرت رو پایین همین صفحه با ما به اشتراک بگذار…

15 نظر برای "معرفی کتاب داستان من (استیون جرارد)/ ۱۸ شهریور ۱۴۰۳" ارسال شده
  1. این کتاب رو وقتی خودم خوندم به شدت به وجد اومدم با اینکه هیچ وقت طرفدار لیورپول نبودم و همیشه منچستری بودم ولی خب شخصیت جرارد ستودنی هست…امیدوارم لذت ببرید

    1. مدیر گفت:

      عالی بود…
      موفق باشید

  2. صالح گفت:

    مرسی از مطلب خوبتون

  3. علی حسین نژاد گفت:

    سلام فرامرزجان
    خیلی ممنون از این مطلب خوب و پرانرژی.

    سپاس فراوان

  4. امیر گفت:

    مثل همیشه عالی آقای حیدری

  5. پاسبان گفت:

    ایده جالبی را عملیاتی کردید دستتون درد نکنه نکات کلیدی قابل استفاده در زندگی می تواند کمک حال افرادی باشد که به هر دلیل فرصت مطالعه ندارن

    1. مدیر گفت:

      خوشحالم که مفید و کاربردی واقع شده…

  6. محمد گفت:

    عالی بود و پیشنهاد میکنم حتما یکبار مطالعه فرمایید.باتشکر

  7. م.ا گفت:

    بسیار عالی بود لدت بردم

  8. ehsan naeimaei گفت:

    خیلی مختصر و شیرین بود این چکیده از کتاب، لذت بردم.

  9. ali sarfehjou گفت:

    بسیار عالی هم از نظر نگارش و هم از جنبه انگیزشی

  10. محمد معصومی گفت:

    ممنون جناب حیدری عزیز .کلا هر کسی به جایگاه موفقی اگر رسیده باشه روزی جزءآرزوها و مهالاتش بوده که با تحمل سختی ها و شکست ها اون جایگاه را بدست آورده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *