دوقطبی سازی عامل انحطاط و زوال / هویت ملی راه نجات و رستگاری دولت_ملت

✍️ دکتر علی جعفری پژوهشگر تاریخ
🔹متاسفانه وقتی دو قطبی سازی در جامعه ای شکل بگیرد فرقی نمیکند فرد متعلق به کدام جریان یا حتی خنثی باشد. با ذهنیت های غلط است که قضاوتها و واکنشها شکل می گیرند. همه چیز سیاه یا سفید دیده می شود. در چنین جامعه ای، دیگر جان همه افراد جامعه که در اصل یک پیکره واحد هستند به یک میزان کرامت و اهمیت ندارد.
گفتمانی که دنبال بهره برداری است افراد را آنطور که خود دوست دارد معرفی و ضریب می دهد.وقتی حادثه یا رویدادی برای گفتمانش ارزش و نفعی ندارد و سکوت نمی کند یا فریادی نمی زند، زیرا کارکرد و هدفش دو قطبی کردن جامعه است تا مانع شکل گیری هویت جمعی برای امنیت، رفاه و آسایش گردد.
زمانی که بی اعتمادی و بی تفاوتی اجتماعی شکل بگیرد دیگر آدمها از سایه خودشان هم ترس دارند و گاها مجبور می شوند ریاکارانه یا منافقانه در جامعه زیست کنند که این یعنی شروع انحطاط و زوال تدریجی که مثل موریانه به جان همه ساختارها و نهادها می افتد و تشخیص سره از ناسره سخت و سخت تر می گردد. شبیه آن چیزی که در تاریخ پر تکرار ایران حکومتها را از باستان تا پهلوی زمینگیر کرده و عامل سقوطشان بودند.
در جامعه دوقطبی، همدلی و مروت جای خود را به ظلم و منفعت شخصی می دهد یا در خوشبینانه ترین حالت منجر به بی اعتنایی اجتماعی که زمینه ساز رشد فقر، ناعدالتی، تخریب محیط زیست و هر نوع فرهنگ ناهنجار و مخرب سرزمینی میگردد. به تدریج همه چیز و همه کس بر اساس ظاهرشان،قضاوت می شوند. کتاب ها بر اساس پیش فرضهای غلط خوانده و خریداری می شوند. در استخدام افراد بدون توجه به تعهد و شایستگی، بر اساس همان معیارهای ضروری برای دو قطبی سازی، جذب یا دفع صورت میپذیرد. چنین جامعه ای تهی از نخبگان و متخصصان می شود و اینجا دیگر توقع رشد اقتصادی_ که بر اساس قدرت دانش به حکومتها مشروعیت می دهد_ نباید داشت و به تدریج مقبولیت حکومتها روز به روز کمتر می گردد و دشمنان دقیقا از اینجا به بعد چشم طمع به سرزمینها پیدا میکنند و در داخل هم مخالفان مترصد فرصتی مقتضی هستند تا ضربه کاری را از طریق همان نیروهایی که سالیان طولانی از طریق دو قطبی سازی گرد خود جمع کردند، وارد سازند.
در جامعه دوقطبی داده و تحلیل ها اکثرا دارای ارزش و اثربخشی لازم نمی باشند چون بر اساس یک پیش فرض ذهنی یکسویه و جانبدارانه جمع آوری شدند.
در چنین جامعه ای قانون فصل الخطاب برای همه نیست با قبح شکنی و پشت پا زدن به آن، دیگر برندگی و اثر گذاری لازم را ندارد.
نهایت امر به کل جامعه ضرر می رسد و همه افراد به نوعی قربانی همین دوقطبی سازی می شوند.
تنها یک هویت ملی منسجم میتواند هر حکومت و جامعه ای را مصون از آسیب ها و تهدیدات در ابعاد داخلی و خارجی، سعادتمند و به سر منزل مقصود برساند و گرنه جامعه ی از هم گسیخته و منفعل به تدریج راه زوال را طی خواهد کرد و از هم فرو می پاشد و هیچ ابزار و نهادی نمیتواند آن را نگه دارد.